تا حالا لُپای خدا رو ماچ کردی؟
من کردم.
یه بار.
لپای سرخ تپلی
که روشون ریش نرم و سفید در اومده بود.
میگفت شما پیرم کردین.
یادمه سر چاربرگ بردمش.
قرار گذاشتیم اگه اون برد،
من واسش یه آب معدنی بخرم.
اما اگه من بردم،
یه ماچ محکم از لپاش بگیرم
هم چپ هم راست.
یادمه بهش گفتم:
آخه دو نفری که نمیشه.
گفت: میشه. من میگم. میشه. بشین. نترس.
خلاصه شروع کردیم.
باهوشتر از اونی بودم که فکر میکردم.
سه تا دست اول و بردم.
دست چهارم رو اون برد.
پنج تا هشت رو هم من بردم.
دست نهم رو اون برد.
تا اینجا احتمالاً من هف خاج بودم.
ده و یازده و بالاخره تموم شد.
شروع کردیم به شمردن.
دیدی؟ من هف خاجم.
همه رو من داشتم.
ده لو و همه سربازا.
اما...
بازم 19 تا میرفتم
از اول شمردم
16-17-18 اینم نوزده.
گفتم چی تو دستت مونده؟
یه کارت داشت.
گفت: تو بردی. ماچم نمیکنی؟
گفتم: چرا. ولی اول کارتتو نشون بده.
همون یه کارتشو نشون داد.
آس دل!
نظرات شما عزیزان: