سه شنبه 10 اسفند 1389برچسب:, :: 23:9 :: نويسنده : arvin
باز چشمانم باران می طلبد آسمان دلم پر از ابرهای سیاه دلتنگی شده ! باز من تنهایم و در این سكوت حتی صدای ساز هم آرامم نمی كند دل من باز كوچك شده !برای آنكه نمیدانم كیست ... ولی غیبتش مرا می آزارد ! من خودم را گم كرده ام...! كجا...؟ این را دیگر نمیدانم .......................................................................................
من که تسبیح نبودم تو مرا چرخاندی مشت برمهره تنهایی من پیچاندی مهر دستان تو دنبال دعایی می گشت بار ها دور زدی ذهن مرا گرداندی ذکرها گفتی و به گفته خود خندیدی از همین نغمه تاریک مرا ترساندی بر لبت نام خدا بود خدا شاهد ماست بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی دست ویرانگر تو عادت چرخیدن داشت عادتت را به غلط چرخه ایمان خواندی قلب صد پاره من مهره صد دانه نبود تو ولی گشتی و این گمشده را لرزاندی جمع کن رشته ایمان دلم پاره شده است من که تسبیح نبودم تو چرا چرخاندی؟ نظرات شما عزیزان:
|